وبلاگ شخصی محسن بیات( اشعار من )
| ||
به نام خدا سلام دارم به این فکر میکنم که از اول سال تا الان فقط یه پست توی وبلاگ گذاشتم، و چقدر امسال تنبل شدم! اما به قول بعضی ها، من تنبل نیستم، فقط یه کم حال ندارم!!! بله، فقط یه کم حال ندارم؛ اما هستند کسانی که با دیدنشون حال آدم خوب میشه و گرمای وجودشون به آدم امید زنده بودن و زندگی میده؛ تو این دنیا که تا چشم به هم میزنی، میبینی بیست و پنج شش سال از عمرت رفته، وقتی میبینی که الکی الکی بعضی ها باعث تلخی زندگی میشن و مانع های الکی برای نرسیدن می تراشن، واقعا غصه آدم رو میگیره؛ خلاصه که امروز الکی الکی بیست و شش سالم تموم شد و الکی الکی رفتم تو بیست و هفت سال! میگم حالا که اومدید و این چند خط رو خوندید، بیاید الکی الکی دو تا غزل هم بخونید! والله!!!
شرقی ترین نگاه نجیبی که دیده ام طعمی شبیه سرخ ترین سیبهای عشق وقتی درون عمق دو چشمت نگه کنم بانوی روزهای سپید و سیاه و سبز آری چه خوب هست که هستی، عزیز من در واژگان این غزلم رد پای توست 18/5/91 ***
شعله می افروزد آتش در درونم باز هم انقلابی زیر خاکستر مهیا کرده ام از سرانگشتان پا تا موی سر احساس درد دست بردار از سرم تابوی تقدیر و برو آتشم دردی است از چشمان اشک آلود یک با تمام حرف های شعرم آتش می زنم جامعه با این دهک ها بوی نکبت می دهد کاش اصلا این فواصل صفر می گشتند و کاش
24/2/91
[ پنج شنبه 91/8/4 ] [ 5:27 عصر ] [ محسن بیات ]
|